در جستجوی خویش
ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود سخت در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد .
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, توسط بهار |

 

 
 
 
کاش وقتی دلم پر است از
حرفهای بی صدا
از جملات بی فعل و فاعل
از خط نوشته های بی الفبا
کاش وقتی در گلویم
انفجار هزاران بغض بی دلیل و بادلیل
زجرم میدهد
وقتی هیچ کس درکم نمی کند
وقتی جملاتم
منظورم را نمی رسانند
خدا پایین می آمد
بغلم می کرد
و از من می پرسید
چرا دلت شکسته
چرا ناآرامی
چیزی شده
و آنوقت من سفره دلم را پهن می کردم برای خدا
و او آرام آرام
آرامم می کرد
کاش خدا یک شب پایین می آمد
و من تا خود صبح با او درد دل میکردم
مطمئنم زخمهای دلم خوب می شد
 اگر یک شب تا خود صبح خدا با من بود
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, توسط بهار |

 

اگه يه پاکن جادویی داشتي کدوم قسمت از زندگيتو پاک ميکردي؟

(دوست داشتی کامنت بذار)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط بهار |

تا حالا فکرشو کردی:

 

از له کردن سوسک می ترسیم، از له کردن شخصیت
دیگران نمی ترسیم

 

از لکه دار
شدن لباسامون می ترسیم، ازلکه دار کردن آبروی دیگران نمی ترسیم

 

از گم کردن راه می ترسیم، از
این که هیچ وقت به هیچ جایی نرسیم نمی ترسیم

 

از خستگی سفر می ترسیم، از این
که دست خالی بریم وبرگردیم نمی ترسیم

 

از اینکه یه روز تموم بشیم می
ترسیم، ازاینکه تموم نشده بی مصرف بشیم نمی ترسیم

 

از اینکه آدما فراموشمون کنند
می ترسیم، ازاینکه خدا از یادمون ببره نمی
ترسیم

 

تواز
چی می ترسی ؟؟؟؟؟

 

از اینکه گره کوری تو زندگیت داشته باشی می ترسی یا از اینکه
خدای نکرده کور بشی و گره ها رو نبینی ؟؟...!

 

 

 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.