در جستجوی خویش
ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود سخت در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد .
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, توسط بهار |

 

 

۱ – کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء می‌کنند انسان‌های منطقی هستند.

۲ – کسانی که بر عکس عقربه های ساعت امضاء میکنند دیر منطق را قبول می کنند و بیشتر غیر منطقی

هستند.

۳ – کسانی که از خطوط عمودی استفاده میکنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.

۴ – کسانی که از خطوط افقی استفاده میکنند انسان های منظّم هستند.

۵ – کسانی که با فشار امضاء می کنند در کودکی سختی کشیده اند.

۶ – کسانی که پیچیده امضاء می کنند شکّاک هستند.

۷ – کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می نویسند خودشان را در فامیل برتر می دانند.

۸ – کسانی که در امضای خود فامیل می نویسند دارای منزلت هستند.

۹ – کسانی که اسمشان را می نویسند و روی اسمشان خط می زنند شخصیت خود را نشناخته اند.

۱۰ – کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء می کنند، کسانی هستند که میخواهند به قله برسند

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, توسط بهار |

درسی نبود جز آنچه در سینه بود

در سینه هر آنچه هست درسی نبود

صد خانه کتابخانه سودی ندهد

باید که کتابخانه در سینه بود

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, توسط بهار |


معجزه ی روبان آبي

آموزگاري تصمیم گرفت که از دانش ‌آموزان کلاس اش به شیوه جالبي قدرداني کند. او دانش ‌آموزان را یکي‌ یکي به جلوي کلاس می ‌آورد و چگونگي اثرگذاري آن ‌ها بر خودش را بازگو می ‌کرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روباني آبي رنگ می‌ زد که روي آن با حروف طلایي نوشته شده بود: "من آدم تاثیر گذاري هستم" سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه ‌اي براي کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعي چه اثري خواهد داشت. آموزگار به هر دانش‌ آموز سه روبان آبي اضافي داد و از آن ‌ها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدرداني را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسي از چه کسي قدرداني کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند. یکي از بچه ‌ها به سراغ یکي از مدیران جوان شرکتي که در نزدیکي مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکي که در برنامه ‌ریزي شغلي به وي کرده بود قدرداني کرد و یکي از روبان ‌هاي آبي را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش می‌ کنم از اتاق تان بیرون بروید، کسي را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبي به سینه ‌اش قدرداني کنید. مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رئیسش که به بدرفتاري با کارمندان زیردستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری ‌اش تحسین می‌ کند.

رییس ابتدا خیلي متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبي را می‌ پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روي سینه‌ اش بچسباند. رییس گفت: البته که می‌ پذیرم. مدیر جوان یکي از روبان ‌هاي آبي را روي یقه کت رئیس اش، درست بالاي قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفاً این روبان اضافي را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگري قدر داني کنید. مدیر جوان به رئیسش گفت پسر جواني که این روبان آبي را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسي است و آن ‌ها می ‌خواهند این مراسم روبان زني را گسترش دهند و ببینند چه اثري روي مردم می‌ گذارد... آن شب، رئیس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١۴ ساله ‌اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردني براي من افتاد. من در دفترم بودم که یکي از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می‌ کند و به خاطر نبوغ کاری ‌ام، روباني آبي به من داد. می ‌تواني تصور کنی؟ او فکر می ‌کند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبي را به سینه ‌ام چسباند که روي آن نوشته شده بود: "من آدم تاثیرگذاري هستم" سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافي هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگري قدرداني کنم. هنگامي که داشتم به سمت خانه می ‌آمدم، به این فکر می‌ کردم که این روبان را به چه کسي بدهم و به فکر تو افتادم.

من می‌ خواهم از تو قدرداني کنم. مشغله کاري من بسیار زیاد است و وقتي شب‌ ها به خانه می ‌آیم توجه زیادي به تو نمی‌ کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می ‌کشم. امّا امشب، می ‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزي و مي‌ خواهم بداني که تو بر روي زندگي من تاثیرگذار بوده‌ اي. تو در کنار مادرت، مهم ‌ترین افراد در زندگي من هستید. تو فرزند خیلي خوبي هستي و من دوستت دارم ... آن گاه روبان آبي را به پسرش داد. پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. نمی ‌توانست جلوي گریه ‌اش را بگیرد. تمام بدنش می ‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداي لرزان گفت: پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایي، من در اتاقم نشسته بودم و نامه ‌اي براي تو و مامان نوشتم و برای تان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید! من می‌ خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشي کنم. من اصلاً فکر نمی ‌کردم که وجود من برای تان اهمیتي داشته باشد.

نامه ‌ام بالا در اتاقم است! پدرش با تعجب و پریشانی زیاد از پله ‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد... صبح روز بعد که رئیس به اداره آمد، آدم دیگري شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی‌ زد و طوري رفتار می ‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روي او تاثیرگذار بوده ‌اند. مدیر جوان به بسیاري از نوجوانان دیگر در برنامه ‌ریزي شغلي کمک کرد... یکي از آن‌ ها پسر رئیس اش بود و همیشه به آن ‌ها می‌ گفت که آن‌ ها در زندگي او تاثیرگذار بوده ‌اند. و به علاوه، بچه ‌هاي کلاس، درس با ارزشي آموختند که: "انسان در هر شرایط و وضعیتي می‌ تواند تاثیرگذار باشد" با توجه به نتیجه ای که از این داستان می گیریم کلید این تاثیر گذاری در این است که باید به شخص مورد نظر بها داد و به شیوه ای صحیح حس اعتماد به نفس را در او تقویت کرد. چرا که دیگران از روی بصیرت از ما جدا هستند و از تجرد روح، و خلق و خوی مستقل برخوردارند. پس بهتر این است، بگونه ای عمل کنیم و نشان دهیم که بدون هیچ گونه انتظار و یا احساس وابستگی به شکلی صحیح و واقعی دوست شان داریم و در نتیجه با این روش"استقلال ذاتی" را که همانا هدیه ی راستین خدا به همه ی بندگان است را به او یادآور شویم. چقدر خوب است که در گیر و دار فراز و نشیب ها، شادی ها و سختی های زندگی حواس مان باشد که آدم هایی هستند که بیشترین تاثیر را در زندگی بر روی ما گذاشته اند و شاید زمان از دست برود اگر دیر روبان آبی را تقدیم شان کنیم. همین امروز می توانید این کار را انجام بدهید و از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشته ‌اند قدردانی کنید.


.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.